X
تاریخ انتشار: یکشنبه 24 بهمن 1400
زوال سیاست و توسعه فساد

  زوال سیاست و توسعه فساد

عباس آخوندی: این سخنان از جمله بهترین گفتارهایی بود که در باره تحلیل شرایط اخیر ایران شنیده‌ام.
امتیاز: Article Rating

پیش از این، من به مساله امتناع سیاست‌ورزی در ایران رسیده‌بودم. لیکن، در این گفتار آقای دکتر کاشی با تسلط نظری مساله زوال سیاست در ایران را می‌شکافد. او به فاصله گرفتن سیاست و یا به عبارت دیگر حوزه‌ی قدرت؛ اعم از کسانی که در قدرت هستند و سیاست‌مدارانی که در پی خلق قدرت برای شکل‌دهی به امر سیاسی کارآمد هستند از مساله‌های واقعی زندگی مردم اشاره می‌کند.

او به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه این فاصله‌گیری موجب جدایی سیاست‌مداران از زندگی واقعی مردم و نا‌هم‌زبانی آنان با مردم شده‌است. لذا، زبان سیاست‌مداران در عمل فاقد قدرت انتقال مفهوم به جامعه و ایجاد حس برانگیزاننده در میان آنان شده‌است.  افسوس که مصاحبه کننده، در ادامه از ایشان درباره یک چارچوب خروج از بن‌بست پرسش نمی‌کند. چون، ایشان در جایی می‌گوید که من ناامید نیستم. کسی که هم نظریه زوال سیاست را می‌دهد و هم می‌گوید ناامید نیست، قاعدتا چارچوبی نظری برای آغازی نو دارد. باید، درآینده، منتظر شنیدن ادامه سخنان ایشان باشیم.

پایان سیاست و آغاز فساد

 محمد جواد غلامرضا کاشی

استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

واقعیت این است که سیاست به پایان رسیده و میدانی برای بازی‌کردن باقی نمانده است. در چنین شرایطی، حلقه‌های وصل بین متن زندگی و قدرت سیاسی گسیخته می‌شوند و تنها چیزی که در عرصه سیاسی ظهور می‌کند، اشکال مختلف فساد است.

ما در دوران زوال امر سیاسی به سر می‌بریم و گویی همه منتظر ظهور فصلی جدید در مناسبات سیاسی ایران هستند. در سرآغاز تاسیس رژیم‌های پس از انقلاب، سؤال اساسی این است که آیا قرار است مردم حکومت کنندیا نخبگان و ایدئولوگهای انقلاب جریان امور را در دست بگیرند؟ در انقلاب خودمان، آقای طالقانی در آخرین خطبه نماز جمعه به‌صراحت اعلام می‌کند که زمام امور باید به مردم سپرده شود. اما به نظر می‌رسد از همان اوایل انقلاب دو صدا داریم: صدایی که معتقد است بعد از انقلاب کار باید به مردم سپرده شود و نگاهی که می‌گوید نخبگان انقلاب باید کار را در دست بگیرند.

پاک‌ترین و صادق‌ترین انقلابیون، از روزی که بر صندلی قدرت می‌نشینند، ارتباط خود با منطق زندگی روزمره را از دست می‌دهند و هرچه بیشتر صادق و دل‌سپرده ارزش‌ها باشند، بیشتر از این منطق دور می‌شوند. مردم اما برخلاف حاکمان، با منطق زندگی سروکار دارند، متکثر و متنوع هستند و تعهد تام به یکسری آرمان‌ها ندارند. در چنین شرایطی، شکاف بین آرمان‌های انقلابی از منطق زندگی مردم روز‌به‌روز بیشتر می‌شود و امکان دیالوگ و تبادل‌نظر بین مردم و گروه حاکم کمتر و کمتر می‌شود.

در نتیجه این تناقض، دو جریان مقابل هم قرار گرفتند: جریانی که بر ارزش‌ها پافشاری می‌کند و مردمی که تأکید بر منطق زندگی روزمره دارند؛ اما هر دو نگاه معیوب است. نگاه ارزشی، ارتباط خود با زندگی روزمره را از دست می‌دهد و در معنای دقیق سیاسی «فضیلت‌مند» نیست. منطق زندگی روزمره هم با جداشدن از آرمان‌ها، تبدیل به نوعی خودخواهی و فردگرایی ضداجتماعی شده و از فضیلت تهی می‌شود. جامعه‌ای هم که از فضیلت تهی شود، حتماً از اخلاق تهی خواهد شد.

نتیجه چنین مناسباتی، شکل گیری نوع نظم سرکوبگرانه است که در آن، ارزش‌ها در عین متعالی‌بودن، روح خود را از دست می‌دهند و ضدجامعه می‌شوند و حاکمان هم با جامعه بیگانه می‌شوند. جامعه هم احساس بی‌پناهی می‌کند و هر روز بی‌قدرت‌تر و بی‌سامان‌تر می‌شود و حس فلاکت گریبانش را می‌گیرد. این مسئله خود را در میل شدید به مهاجرت نشان می‌دهد.

واقعیت این است که سیاست به پایان رسیده و میدانی برای بازی‌کردن باقی نمانده است. در چنین شرایطی، حلقه‌های وصل بین متن زندگی و قدرت سیاسی گسیخته می‌شوند و تنها چیزی که در عرصه سیاسی ظهور می‌کند، اشکال مختلف فساد است. در چنین وضعیتی، نظام سیاسی نمی‌تواند به مسائل اساسی مردم بیندیشد و اگر بیندیشد قدرت درمانش را ندارد و هیچ کار بزرگی نمی‌تواند بکند؛ در نتیجه سیاست نمایش و وعده را در پیش می‌گیرد. تمام میدان‌های اجتماعی در ٢٠ سال اخیر ضعیف شده‌اند و تنها نهادهایی امکان کنشگری دارند که در ساختار رسمی قدرت بازی کنند.

گزیده‌ای از گفت‌وگو با سیما فکر

https://simafekr.com/video/26818/

اشتراک گذاری
تصاویر
  • زوال سیاست و توسعه فساد
ثبت امتیاز
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
ارسال نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

دسته بندیها
دسته بندیها
تگ ها
تگ ها

درباره من

من عباس آخوندی شهروند ایرانم. به گواهی شناسنامه در 16خرداد1336 چشم به‌دنیا گشودم. خانواده‌ی من از دو سوی از روحانیان به‌نام بودند. پدرم شادروان شیخ علی آخوندی که نسب به آخوندی‌های یزد می‌برد، زاده‌ی مشهد و روحانی مجتهد و از ناشران به‌نام کتاب در حوزه‌ی دین بود. البته که خاندان آخوندی در حوزه‌ی نشر ریشه‌ای دیرینه دارند و چندین نسل بدین حرفه مشغول بوده‌اند و هنوز هم تعدادی از آنان هستند. مادرم کبری امینی زاده‌ی تبریز اولین فرزند مرحوم علامه امینی (ره) بود. گفتن از امینی جایی در این خود‌نگاشت ندارد. ادامه مطلب...